عنوان مقالهبلبشو در فرهنگ واژگان حسابداري
نویسندهامير پوريانسبتعداد صفحه
ناشرمجله: ماهنامه حسابدار شماره 138تاریخ انتشارچهار شنبه 4 تير 1390
متن مقاله

به جاي مقدمه

در سالهاي اخير ادبيات حسابداري فربه‌تر شده و تعداد مترجمان، نويسندگان، ناشران تخصصي، مجله‌هاي حرفه‌اي و دانشگاهي رو به تزايد گذارده است. از اين ميان سازمان حسابرسي به تنهايي بالغ بر صد و سي و اندي كتاب و نشريه به چاپ رسانده است كه برخي از آنها رسمي و برخي ديگر متون درسي دانشگاهي و غيردانشگاهي است.اما ادبيات ما هنوز هم كاملاً از آبشخور متون درسي، مقاله‌ها، استانداردها و ديگر نشريات تخصصي غربي، خاصه آثار نوشته‌هاي كشورهاي انگليسي زبان به طلايه‌داري آمريكا، سيراب مي‌شود هنوز هم ما ناچاريم از ترجمه به عنوان يكي از ابزارهاي انتقال نظريه‌ها و رويه‌هاي بيگانگان استفاده كنيم. در اين انتقال، ضعف ترجمه، قرائتهاي نادرست، آب بستن به متن، جرحها و تعديلها بخشي از فرايند ترجمه را تشكيل مي‌دهد. اين نقايص در كنار هم پيكره عظيمي از ادبيات حسابداري را رنجور و بيمار ساخته است تا جايي كه به عقيده نگارنده حتي موانعي در زمينه آموزش حسابداري ايجاد كرده است.

هر جا نقصي است انتظار نقدي هم مي‌رود، اما متاسفانه تا جايي كه به حسابداري مربوط مي‌شود تاكنون در زمينه ادبيات انتقادي كاري جدي صورت نگرفته است. اين در حالي است كه در غرب سبقه ادبيات انتقادي به قرن هفدهم باز مي‌گردد و در حال حاضر حجم ادبيات انتقادي چندين برابر حجم اثار تاليفي و اصلي است. ادبيات انتقادي عمدتاً موجد طرح اشكالات وارد به متنها و گشودن باب مباحث جدي و مخالف در عرصه علمي و عملي مي‌باشد. با اين حال به نظر مي‌رسد كه در وادي ادبيات حسابداري كمتر كسي نقد را بر تابد: عده‌اي نقد را توهين به ساحت خود مي‌دانند؛ بعضي ديگر ذهن خود را آنقدر فربه مي‌دانند كه هيچ كس را در مقام منتقد برنمي‌تابند و بعضي ديگر از چنان حجيتي برخوردارند كه ديگران به خاطر روابط آب و نان به نقد آنان نمي‌نشينند؛ و دست آخر بعضي ديگر هم نقد را فقط به صورت ايجابي مي‌پسندند، اما به به و چه چه گفتن، جز به متراژ، هيچ چيز معني‌داري به ادبيات حسابداري نمي‌افزايد، نقد ايجابي فقط سزاوار تاريخ نويسي، پيشينه نويسي يا زندگي نامه نويسي است. نقد اگر تقدسي مي‌يابد از وجه سلبي آن است. ما حتي تلاش نكرده‌ايم كه با تعارف، خودسانسوري و در لفافه به نقد آثار حسابداري بپردازيم.

ما به نقد و منتقد نياز داريم، انتقاد فيلتر ادبيات رسمي و غيررسمي است، انتقاد ابزاري كارآمد براي بالندگي و ارتقاي آثار حسابداري، اعم از نظري و عملي است. در نبود انتقاد هر اثري با هر كيفيتي گواهي سلامت دريافت مي‌كند. ضمن آن كه سليقه و نيازهاي ما به مرتبه‌اي نازل‌تر سوق مي‌يابد. نگارنده در اين مقاله بر آن نيست تا اثري را به نقد كشد اما موضوع مقاله كاملاً انتقادي است. اين حرفهايي هم كه به جاي مقدمه آمد بغضي بود كه ناخودآگاه پس از ساليان سال بر اين سطور تركيد.

 

حسابداري كماكان انديشه‌اي وارداتي

شايد عمر حسابداري نوين در ايران به 4 دهه برسد. حسابداري نيز مانند اكثر قريب به اتفاق حوزه‌هاي دانش، كماكان وام‌دار شيوه تفكر و عمل غربي است. ادبيات حسابداري از طريق ترجمان آثار غربي، عمدتاً آثار نوشته‌هاي آمريكايي و انگليسي باز توليد شده و مي‌شود و به نظر مي‌رسد اين روند تا آينده‌اي نامعلوم تداوم داشته باشد.

معمولاً براي وارد كردن انديشه و دانش فني از كشوري (زباني) به كشور (زبان) ديگر چهار امكان به هم مرتبط وجود دارد:

1. اعزام دانشجو يا نيروي انساني به كشور مبداء

2. آموزش دانش فني و انديشه به زبان مبداء

3. آموزش ترجمه، آثار نوشته‌ها و دانش فني زبان مبداء، يا

4. آميزه‌اي از روشهاي دوم و سوم.

همانطور كه گفته شد اين امكانها با هم مرتبط و همپوش است. در اينجا مجالي براي پرداختن به تقدم و تأخر تاريخي و ضعفها و قوتهاي اين امكانها نداريم. فقط به بيان اين نكته اكتفا مي‌شود كه روش اول و دوم بهترين راه انتقال انديشه و تجربه به يك كشور است. زيرا در اين فرايند انتقال، معمولاً آموزه‌ها و مفاهيم كمتر استحاله مي‌شود. در اكثر دانشگاههاي هندوستان از اين دو روش استفاده مي شود و به همين دليل امروز شاهد هستيم كه دانشمندان هندي آوازه جهاني دارند.

 

ترجمه‌گزيري ناگزير

اما آنچه آشكار است اين است كه حتي در امكانهاي اول و دوم هم، تا حدودي، ترجمه به عنوان يك ضرورت گريزناپذير به منصه ظهور مي‌نشيند. به هر حال معمولاً دانش آموختگان براي انتقال دادن آموخته‌هاي خود به درون حوزه‌هاي آموزش و عمل زبان مقصد، به معادلهايي نياز دارند.

چنانچه آن دانش (مانند رياضي در ايران) سابقه سنتي داشته باشد، آنگاه حتماً زبان مقصد واژه‌هايي را در بر دارد كه در اين صورت راحتترين كار معادل‌گذاري است. اما اگر ميسر نباشد (مانند حسابداري يا اقتصاد) آنگاه نياز به معادل‌يابي يا معادل‌سازي احساس مي‌شود. در معادل‌گذاري صرف وجود معادل به معني همساني مفاهيم دو واژه متفاوت در دو زبان مبداء و مقصد نيست، بلكه فقط حاكي از آن است كه براي واژه‌اي در زبان مبداء كه مدلول مفهومي در همان زبان است، معادلي در زبان مقصد وجود دارد كه اگر مدلول مفهوم يا مفاهيمي ديگر است اما از اين به بعد مدلولي براي مفهوم زبان مبداء است. در معادل‌يابي مترجم از ميان فرهنگ لغات موجود (عمومي) دست به گزينش واژه‌اي براي واژه ديگر مي‌زند، اما در معادل سازي مترجم ناگزير معدلي جديد براي واژه‌اي در زبان مبداء مي‌سازد.

 

بديلهاي ترجمه

براي ترجمه آثار نوشته‌هاي خارجي بديلهاي زير وجود دارد:

1. همه چيز (لغتها) ترجمه شود، ولو اگر معادلهاي برگزيده بار معنايي كلمات يا مفاهيم زبان مبداء را بدوش نگيرند.

2. تا آنجا ترجمه صورت‌پذيرد كه براي واژگان زبان مبداء، معادل در زبان مقصد وجود دارد يا بتوان معادل ساخت. در غير اين صورت صبر پيشه كنيم تا معادلي براي آنها ساخته شود. در اين اثنا از عين كلمات زبان مبداء با رسم‌الخط زبان مقصد استفاده شود (مانند بيلان، شيفريه، آرتيكل و... كه در گذشته در ادبيات فني و ادبيات حرفه‌اي رايج بودند و تا اندازه‌اي هنوز هم هستند).

3. هيچ چيز ترجمه نشود جز آن كه يك فرهنگستان عمومي يا تخصصي يا يك كميته واژه شناسي حرفه‌اي معادلي براي آن پيشنهاد دهد.

4. اصلاً ترجمه صورت نپذيرد.

به نظر مي‌رسد خوانندگان عزيز نيز با نويسنده هم راي باشند و از بين چهار گزينه فوق به گزينه دوم راي بدهند. قبول اين گزينه به معني موفقيت نيست، بلكه صرفاً برگزيدن يك رويكرد براي انتقال انديشه و عمل از زباني به زبان ديگر است. اما ظاهراً در عمل اكثر مترجمان اعم از حرفه‌اي و آماتور به گزينه اول دل بسته‌اند و همين دلبستگي بلبشويي در فرهنگ واژگان حسابداري بر پا كرده است و سرانجام اينكه گزينه چهارم گزينه‌اي آرماني است كه علاوه بر موانع فرهنگي، سياسي و اجتماعي، هزينه‌بر نيز مي‌باشد.

 

دغدغه‌هاي ترجمه و مترجم

در برگردان يك اثر مسائلي بروز مي‌كند كه دغدغه‌هاي ترجمه مي‌باشند ذيلاً به چند مورد اشاره مي‌شود:

1. مسئله بسيار مهمي كه در برگردان واژه‌اي از زبان مبداء به زبان مقصد بروز مي‌كند، وجود واژگان و اصلاحات بسيار زياد از زبان سوم است كه به مرور زمان به زبان مقصد وارد شده‌اند، مانند كلمات عربي كه آن سان با زبان فارسي عجين شده‌اند كه بخشي از پيكره واژگاني ما را تشكيل مي‌دهند. مشكل اينجاست كه گاهي اوقات مترجمان به سراغ بعضي از واژگان عربي مي‌روند كه بسيار مهجورند و يا در زبان عامه به معنايي ديگر به كار مي‌روند. مانند انتخاب واژه "تعهدي" براي "accrual " كه گرچه انتخابي صحيح است اما كمتر كسي از اين مدلول به مفهوم زبان مبداء دست مي‌يابد، زيرا در زبان عامه و حتي در فرهنگهاي عمومي به معني "پيمان بستن" آمده است. در اين صورت در واقع يك واژه از زبان مبداء به زباني ديگر (غير از زبان مقصد) ترجمه شده است كه اين خود مزيد بر علت است. "تطابق" را به عنوان معادلي براي matching مي‌پذيريم از آن رو كه به عربي تسلط نداريم، چنانچه تسلط داشتيم آنگاه پي مي‌برديم كه اين معادل‌گذاري به هيچ وجه صحيح نمي‌باشد.

2. مسئله ديگري كه در ترجمه بروز مي‌كند معادل‌يابي يا معادل‌گذاري فرهنگ نامه‌اي است. بعضي از مترجمان براي انتخاب معادل به سراغ فرهنگهاي عمومي مي‌روند، آنها حتي براي ترجمه فرهنگهاي تخصصي خود نيز چنين مي‌كنند. اگر در فرهنگ عمومي از "تحقق" براي realize استفاده شده باشد به همان صورت آن را به زبان تخصصي وارد مي‌كنند. يا چنانچه در فرهنگ عمومي از معادل "ارائه" هم براي presentation   و هم representation استفاده شده باشد، هر دو را با واژه "ارائه" برابرگذاري مي‌كنند، فارغ از اين كه در يك متن اينها مي‌توانند دو معني متفاوت داشته باشند.

3. مسئله ديگر آن است كه بعضي از مترجمان بي‌انكه برخود زحمت هموار كنند آسانترين كار ممكن را آنجا مي‌دهند، آنها يك راست به سراغ واژنامه انتهاي كتابهاي موجود مي‌روند و از بين آنها دست به گزينش مي‌زنند، فارغ از اين كه ممكن است اين معادلها اشتباه يا كاربردي ديگر داشته باشند (با توجه به متن).

4. و اما مهمترين مسئله معادل‌سازي است، واژه جديد بايد بتواند مفهوم واژه زبان مبداء را بدرستي عرضه كنند. معادل‌سازي به كار گروهي و خرد جمعي نياز دارد.

از آنچه در بالا گفته شد مي‌خواهم خصوصياتي از يك مترجم بدست دهم. بسياري از زبان شناسان را باور بر اين است كه مترجم خوب كسي است كه به دو زبان مبداء و مقصد آشنايي كامل داشته باشد. باوري صادق كه ما هم بر آن مؤمنيم، اما به نظر نويسنده در حوزه‌هاي تخصصي، صرف تسلط نسبي به متون عمومي زبان مبداء و تسلط كامل به متون تخصصي زبان مبداء و مقصد كفايت مي‌كند.

 

دقايق ترجمه

اكثر زبان شناسان دقايق زير را به مترجمان توصيه مي‌كنند:

1. انتخاب معادلهاي بجا و مناسب از ميان واژگان فرهنگ نامه‌هاي موجود، در صورت وجود

2. خلاقيت در خلق معادلهاي جديد، در صورت لزوم

3. پرهيز از دلبستگي صرف به فرهنگ واژگان عمومي

4. عدم دلبستگي صرف به فرهنگ واژگان تخصصي موجود (زيرا مفاهيم دائماً در حال تغيير هستند)

5. وفاداري به متن مبداء

6. رعايت زيبا شناختي در خلق آثار ترجمه شده

در اينجا فقط مختصري در مورد نكته ششم بحث شود. بعضي ترجمه‌هاي حسابداري عاري از زيباشناختي ادبي است. اگر كتاب "اصول حسابداري عزيز نبوي" هنوز هم جزو يكي از پرفروشترين كتابهاست از آن روست كه تا اندازه‌اي حظي از زيباشناختي ادبي برده است و به عوض اگر ترجمه بيانيه شماره 4 APB 1 از اين حظ بي‌نصيب مانده است علت را بايد در ترجمه خشك و ماشين‌وار آن جست. آثاري مانند اثر اخير كه تعدادشان كم هم نيست خواننده يا مخاطب را دلزده و روي‌گردان مي‌كنند. لزومي ندارد كه يك مترجم خوب ويراستاري زبده هم باشد. همانگونه كه بعضي از بازيگران از صدا و قدرت فيزيكي يا جسارت مناسبي برخوردار نيستند و اين نقايص را با دوبلور يا بدل‌كار برطرف مي‌كنند، يك مترجم نيز مي‌تواند براي ارتقاي كيفيت اثر خود از ويراستاران ادبي خوش ذوق و زيباشناس بهره بگيرد.

 

ضعفهاي ترجمه در ادبيات حسابداري

تا به حال از ضرورت ترجمه، دغدغه‌هاي ترجمه و دلمشغولهاي مترجم گفتيم. اما در اينجا به نقطه‌اي مي‌رسيم كه بهتر است از ضعفهاي ترجمه در ادبيات حسابداري صحبت كنيم. پاره‌اي از اين ضعفها عبارتند از:

1. بعضي از واژگان گرچه در فرهنگ واژگان حسابداري نهادينه شده‌اند، اما هنوز هم معادلهاي مناسبي براي مفاهيم مربوطه نيستند و بايد مورد تجديدنظر قرار گيرند، مانند "صنعتي" به جاي cost

2. علي رغم آن كه يك واژه در متن اصلي، مانند cost   همواره با يك مفهوم عرضه مي‌شود. اما در برگردان فارسي به آن معادلهاي متعدد و نامترادف اختصاص مي‌دهند، مانند معادلهاي صنعتي، بهاي تمام شده، هزينه، بها و مخارج به جاي cost اين امر مخاطب يا خواننده را دچار سردرگمي مي‌كند و بي‌شك مي‌پندارد كه حتماً اين معادلهاي متعدد و نامترادف هر كدام به مفاهيمي مجزا اشارت دارند.

3. علي رغم آن كه يا چند واژه در يك متن مبدأ با مفاهيم متفاوت به كار مي‌روند، مانند expense,cost و Loss و بالتبع نامترادف هستند، اما در برگردان فارسي با يك معادل به كار مي‌روند، مانند هزينه به جاي expense, cost و Loss يا حتي سود به جايprofit, earning, income,gain اين كار باعث مي‌شود كه چندين مفهوم متفاوت در زبان مبداء با يك معني و مفهوم يكسان و نادرست به ذهن مخاطب يا خواننده القاء شود.

4. بعضاً معادلي مناسب براي يك واژه وجود دارد مانند تطبيق به ازاي reconciliation  اما از آن كه اين معادل به واژه‌اي ديگر اختصاص داده مي‌شود، مانند تطبيق به جاي matching از اين رو براي برگردان آن به واژه‌اي نامناسب روي مي‌آوريم (مانند مغايرت براي reconciliation ) البته بعضاً تعمدي وجود ندارد.

5. گاهي اوقات بعضي از مترجمان احتجاج مي‌ورزند كه چون در يك تكنيك، در واژه با دو مفهوم متفاوت، مانند expense, cost به لحاظ عددي همواره با هم برابر هستند، بنابراين مي‌توان از معادل مشابه براي آنها استفاده كرد، مثلاً در تحليل آنچه كه با عنوان "سربه سر" خوانده مي‌شود، يكي از مفروضات اين است كه expense همواره برابر با cost است، بنابراين مي‌توان از معادلي يكسان، توگويي هزينه، براي هر دو استفاده كرد. جالب اين است كه در همين تحليل همواره cost برابر با revenueاست، پس بنابراين حجت، آيا مي‌توان هر دو را هزينه يا هر دو را درآمد يا چيزي ديگر ترجمه كرد.

6. بعضاً چون قافيه به تنگ مي‌آيد از يك واژه بيگانه ديگر (صرفنظر از عربي) استفاده مي‌شود مثلاً آرتيكل به جاي entry .

7. گاهي اوقات چون از يك معادل براي دو واژه انگليسي استفاده مي‌شود، مانند "ثبت" به جاي entry و recording يك واژه و مفهوم آن در متن فارسي حذف مي‌شود. مثلاً عبارت انگليسي زير را در نظر بگيريد:"the journal entry to record the transaction is "

يعني "مدخل روزنامه براي ثبت اين معامله عبارت است از:" حال اگر از معادل ثبت براي هر دو واژه entry و record  استفاده شود دو راه ممكن براي ترجمه اين گونه است: 1. "ثبت روزنامه اين معامله عبارت است از:" يا 2. "اين معامله در روزنامه به صورت زير ثبت مي‌شود:" در جمله اول "ثبت" معادل entry به كار رفته و مفهوم و بالطبع برابر واژه record حذف شده است و در دومي ثبت به جاي record به كار رفته و بالطبع entry ترجمه نشده است.

8. بعضي اوقات با مفرد يا جمع كردن برابر فارسي يا واژه اصلي، مفهوم آن را تغيير مي‌كند، مثلاً برابرگذاري صورت جريان نقدي به جاي cash flows statement توجه داشته باشيد كه در اينجا flows جمع مي‌باشد و دلالت بر دو جريان دارد: outflows, inflows ضمن اين كه به خاطر بسپاريد مفهوم cash flows statement   با مفهوم cash flow statement  متفاوت است.

9. بعضي مترجمان بر آن هستند تا با منفي كردن ترجمه يك واژه يا گروه اسمي به معنا نزديكتر شوند، غافل از اين كه برابر منفي شده به ظاهر بار معنايي دارد اما در معني‌شناسي نه تنها برابري مناسب نيست بلكه معني نقيض واژه يا گروه اسمي در زبان مبداء را مي‌رساند، به عنوان مثال در بعضي متون حسابرسي براي برابرگذاري "detection risk" از گروه اسمي "ريسك عدم كشف" استفاده شده است. به يك مثال ساده توجه كنيد. ريسك كوهنوردي شامل ريسك سقوط در دره، گم شدن در گذرگاههاي صعب‌العبور، سقوط بهمن، سرو شدن در سر سفره ناهار حيوانهاي وحشي، ريزش كوه و نظاير آن است. حال اگر منظور شما ريسك كوهنوردي باشد و به اشتباه آن را ريسك عدم كوهنوردي بناميد حتماً نقيض ريسك كوهنوردي به ذهن شنونده خطور خواهد كرد. ريسك عدم كوهنوردي يعني ريسك كوه‌نرفتن، مثلاً در خانه ماندن يا رفتن به هر كجا غير از كوه. ريسك عدم كوهنوردي مي‌تواند شامل زلزله، صاعقه، حريق، تصادف در خيابان، سقوط شهاب سنگ، سكته قلبي و هر چيز ديگري جز ريسك كوهنوردي باشد. بنابراين اگر در فارسي به جاي ريسك كوهنوردي از ريسك عدم كوهنوردي استفاده كنيم مي‌بينيم كه چه تغييري در مفهوم پديد مي‌آيد. به طور مشابه اگر به جاي ريسك كشف از ريسك عدم كشف استفاده كنيم معني به كلي قلب و دگرگون مي‌شود. ريسك كشف فقط و فقط به عمل و فعل كشف باز مي‌گردد اگر فعل كشف در كار نباشد آنگاه اين ريسك هم وجود ماهوي نخواهد داشت. در حالي كه ريسك عدم كشف مي‌تواند هر چيز ديگري باشد. ضمناً مي‌توان پرسيد كه چرا به ريسك ذاتي، ريسك عدم ذاتي، يا حتي از آن هم فراتر به ريسك حسابرسي، كه خود متشكل از سه ريسك ذاتي، كشف و كنترل است، ريسك عدم حسابرسي نمي‌گوييم. اگرچه در بعضي متون از تركيب ريسك عدم كنترل به جاي ريسك كنترل هم استفاده شده است.

10. گاهي اوقات در ترجمه براي گريز از بار معنايي يك واژه زبان مبداء، معادل فارسي بگونه‌اي انتخاب مي‌شود كه به طور كلي از آن معني ديگري دريافت مي‌شود، مثلاً در ادبيات حسابرسي به جاي واژه انصاف از واژه مطلوب براي برگرداندن واژه fairاستفاده شده و مي‌شود. از آن كه احتمالاً تصور مي‌شود، واژه انصاف مسئوليتي قانوني به حسابرسان تحميل مي‌كند. اما اين محافظه كاري ريشه در كدام منطق دارد؟ متأسفانه يا خوشبختانه(!) در ايران محيط قانوني حسابرسي و حسابداري بسيار فقير و كم خطر است و بنابراين چنين قلبي در مفاهيم، نه بايسته نه شايسته است.

11. گاهي اوقات در برگرداندن دو واژه انگليسي متضاد از يك معادل فارسي استفاده مي‌كنيم، مثلاً از معادل "منبع" براي هر دو واژه source و resource استفاده مي‌كنيم. متاسفانه اين اشتباه بيشتر از "فرهنگ گردي" يا مراجعه به واژه‌نامه‌هاي كتب ترجمه شده سر مي‌زند.

چنانچه يك يا چند ضعف فوق (چه برسد به همه) بر متني حاكم باشد، آن متن مغلق و ديرفهم مي‌نمايد، تا بدانجا كه خواننده يا هرگز به فهم مفاهيم و بر ساخته‌ها نائل نخواهد شد يا بهره و حظي اندك از آن خواهد برد او فقط مي‌تواند (البته با زحمت فراروان) به كنه محاسبات و تكنيكها راه ببرد. حتي اگر بارها و بارها متن را باز خواند و قسمت اعظم آن را در طبقه اول حافظه خود جاي دهد باز هم به فهم ناچيز از آن نائل خواهد آمد. اين به دريافت او مربوط نيست، بلكه ناشي از ضعف و بيماري متن است.

مقاومت در برابر (و موانع) تغيير

بي ترديد بخشي و حتي تمام موارد پيشگفته را مي‌توان برطرف كرد، اما موانعي وجود دارد كه همچون سدي محكم راه را بر اصلاحات مي‌بندد، در اينجا فقط به بيان چند نكته مهم بسنده مي‌شود:

اول – بسياري از مترجمان به فلسفه غلط اما مصطلح ايمان دارند. آنها بر اين باورند كه نبايد به پيكره واژگاني موجود دست زد؛

دوم – طبيعت و سرشت بشر به گونه‌اي است كه به راحتي تن به تغيير نمي‌دهد؛

سوم – تغيير هزينه‌بر است؛ و

چهارم – و مهمتر از همه، هيچ سازمان يا نهاد مقتدري، همچون يك فرهنگستان تخصصي يا فرهنگستان زبان و ادب فارسي يا كميته واژه شناسي به كار واژه گزيني در حوزه حسابداري نمي‌پردازد و بالطبع زبان حسابداري زبان تثبيتي – تجويزي نيست.

ضرورت تشكيل يك نهاد واژه شناس

اما سوال اين است كه چرا پس از گذر از سالها تجربه و ترجمه هنوز متون حسابداري مبتلا به چنين ضعفهايي است؟ عمده‌ترين پاسخ اين است كه هنوز ترجمه متكي به كارهاي انفرادي است و ما پي به تاثير جادويي "خرد جمعي" يا "كار گروهي" نبرده‌ايم. ما هنوز به ضرورت تشكيل يك فرهنگستان تخصصي يا حضور فعال در فرهنگستان زبان فارسي پي نبرده‌ايم.

زبان حسابداري، بيشتر واژگان تخصصي و كليدي خود را مديون فرهنگستان اول است. واژگاني كه در ادامه مي‌آيند در كارگاه فرهنگستان اول درباره 1319-1314 پذيرفته شده‌اند: ارزش، افزايش، اندوخته، بازبيني، بدهي، بدهكار، برداشت، بستانكار، بها، بهره، پرداختني، پيش بها، پيش پرداخت، ترازنامه، تنخواه گردان، حسابدار، حسابداري، دريافت، دفترداري، دفتردار، دستمزد، رسيد، ريزحساب، روزنامه، زيان، سازمان، سود، سود ناويژه، سود و زيان، سود ويژه، صندوقدار، طلبكار، صرف، فروشنده، فروخته، فهرست، قرارداد، ميانگين، نرخ، ورشكستگي و هزينه

نقش فرهنگستان، تخصصي يا عمومي، بسيار مهم است. فرهنگستان ناظر بر زبان صوري يا رسمي است و مي‌تواند واژگان تخصصي حسابداري را به جامعه حرفه‌اي و عمومي عرضه كند و كاربرد آنها را همگاني سازد. ما هنوز پي نبرده‌ايم كه اگر تاسيس فرهنگستان تخصصي يا حضور در فرهنگستان زبان فارسي ميسر نيست مي‌توانيم يك كميته واژه‌شناسي حرفه‌اي بنا كنيم.

وجود اين كميته حتي مقدم بر وجود كميته‌اي استانداردگذار است. تا به حال حرفه حسابداري داراي ادبيات رسمي نبوده است اما اكنون كه به همت سازمان حسابرسي استانداردهايي تحت عنوان "رهنمودها" باز توليد و منتشر مي‌شود، ضرورت دارد تا حد امكان از ضعفهاي ترجمه فرو كاسته شود. بنابراين بهتر است در اسرع وقت يك كميته واژه شناسي تخصصي تشكيل گردد. اعضاي اين كميته مي‌تواند علاوه بر حسابداري شامل زبان شناس، اقتصاددان و... باشد.

در آمريكا پي از آن كه در سال 1936 اولين هيئت استانداردگذار، كميته پژوهشهاي حسابداري (CAR) تاسيس شود AAAكميته‌اي مخصوص را به كار واژه شناسي گمارد، توليد اين كميته به يك دهه قبل دهه 1920 باز مي‌گردد بعدتر اين كميته بهCAR منضم شد.

سوال اين است مگر نه اين كه آنها خالق نظريه‌هاف مفاهيم و عمل حسابداري در حوزه زباني خويش بودند و به علاوه از غناي واژگاني برخوردار، پس چرا به تاسيس يك كميته تخصصي واژه شناسي روي آوردند؟ پاسخ اين است كه آنها براي بازداري از خلط مفاهيم و خط كشي دقيق ميان آنها ناگزير يك كميته واه شناسي بنا كردند.

اما وظيفه ما بسيار خطيرتر است، زيرا ما نه از غناي واژگاني آنها برخورداريم، نه مفاهيم و انديشه‌ها به ما تعلق دارند و نه زباني كه اين مفاهيم در قالب آن پرداخته مي‌شود زبان ماست. ما بايد ترجمه كنيم، معادل بگذاريم، معادل بيابيم و معادل بسازيم. بنابراين به وجود يك كميته واژه شناسي بيش از آنها نياز داريم.

 

واژه شناسي

اين بخش جداي از ديگر بخشهاي مقاله است و صرفاً پيش درآمدي براي مبحث واژه شناسي است.

از اين رو از اين شماره نويسنده تلاش مي‌كند تا بعضي واژگان تخصصي را به بحث و نقد كشاند. بياد بسپاريم كه ادبيات كنوني حسابداري، ما ترك همه ما و وسيله‌اي ارتباطي ميان اهالي نظر و عمل حسابداري است، بنابراين از پالايش آن هم ما و هم آيندگان بهره‌ها مي‌بريم و خواهند برد.

در اين مبحث ممكن است واژه‌اي نقد شود بي آن كه معادلي براي آن پيشنهاد شود و معادلي پيشنهاد شود كه به نظر خوانندگان غير مصطلح و نامانوس باشد. در اينجا نويسنده دست استمداد به سوي همه خوانندگان، بالاخص مترجمان و نويسندگان عزيز دراز مي‌كند تا به ياري هم اين مقال را به ديالوگ، گفتمان5 و مناظره همه جانبه تبديل كنيم بي شك از تضارب افكار و برآيند آراء زبان حسابداريف زبان مشترك همه ما، پالوده و غني مي‌گردد.

(سيستم يا روش تعهدي) Accrual basis

بنا به تعريف فرهنگ كهلر، Accrual Basis   "آن روش حسابداري است كه به موجب آن درآمدها و هزينه‌ها با دوره‌هاي خاص زماني، نظير يك ماه يا يك سال، مربوط مي‌شوند، و به مجرد وقوع به ثبت مي‌رسند، ... متمايز از روش نقدي است". (16:1983).

آنچه از تعريف بر مي‌آيد در اين سيستم عناصر سود و زيان با زمان همبستگي دارند و بر همين اساس به دوره‌هاي زماني مربوطه منتسب مي‌گردند. بنابراين در فارسي معادلي مناسب است كه به اين تعلق زماني اشارتي مستقيم داشته باشد. از قضا واژه "تعهدي" معادلي به جا و مناسب براي accrual است. مي‌پرسيد، پس اگر مناسب است چرا ما به نقد ان نشسته‌ايم؟

"تعهد" در فرهنگي عميد (405:1363) به معاني "عهده‌دار شدن، كاري به عهده گرفتن، عهد كردن، عهد و پيمان بستن" آمده است. بديهي است آنچه اكثريت حسابداران و غير حسابداران از اين واژه دريافت مي‌كنند همين دو معادل اخير فرهنگ عميد است: عهد كردن و عهد و پيمان بستن. اما همانطور كه در بالا گفته شد تعهد در ادبيات حسابداري به تعلق و ربط زماني اشاره دارد. معنايي كه دست كم در فرهنگ عمومي از اين لغت برنمي‌آيد.

بي شك كسي كه براي اولين بار اين معادل را برگزيده منظورش معادلهاي فرهنگ عميد نبوده است. او يا به زبان عربي يا با يك زبان شناس عربي آشنايي داشته است. تعهد از كلمه عهد به معني "زمانه و روزگار" ريشه مي‌گيرد. بنابراين او كه از معادلهاي فارسي نااميد بوده آگاهانه به سراغ اين معادل كه به واقع لب مطلب را مي‌رساند رفته است.

تنها اشكال اين است كه اين معادل براي تعهد در زبان عامه و فرهنگهاي عامه اختيار نشده و از همين روست كه اكثر دانش آموختگان و يا دانشجويان حسابداري نمي‌توانند از اين مدلول به مفهوم دست يابند. شايد خود ريشه، يعني عهد، بهتر از "تعهد" مي‌توانست بار مفهومي accrual  را به خواننده فارسي منتقل كند، يا حتي "زمانه" كه در فرهنگ عامه هم به معني روزگار و عهد مي‌باشد بهتر مي‌توانست بار مفهومي و معنايي accrual را به دوش گيرد.

 

 

پي نوشت

1. سازمان حسابرسي 1362

2. فرهنگستان زبان ايران، واژه‌هاي نو – كه تا پايان سال 1319 در فرهنگستان ايران پذيرفته شده است – چاپ سوم 1353

3. Committee on Accounting Research

4. Committee on Accounting Terminology

5. Discourse